• وبلاگ : حديث شيدايي
  • يادداشت : خياباني از بهشت
  • نظرات : 2 خصوصي ، 7 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    همه دعوت شده ايد!!!

    نمايشگاه فصل رهايي
    ويژه بانوان


    نشاني: تهران.خيابان پاسداران، پائين تر از برج سفيد، انتهاي خيابان اخوان (بوستان دوم)،
    خيابان مجيد افشار (ساقدوش)، خيابان جعفري غربي(بوستان نهم)، پلاک 59 جديد

    زمان: شنبه، يکشنبه 17 و 18مرداد – ساعت 10 الي 13 و 16 الي 19
    (مدت برنامه از زمان حضور شما ?? دقيقه)


    ورود براي عموم بانوان آزاد است
    منتظر حضور سبز همه شما هستيم

    در کدامين بهار
    درنگ خواهي کرد
    و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟

    همون سرزميني که آسمانش چه شب باشه و چه روز

    قمري مثل قمر بني هاشم داره و شمسي مثل سيدالشهدا

    اين عبارت از متن شما بي نظير بود

    كاش به ما هم توفيق اينگونه نوشتار را مي دادند.

    چند روز بيشتر به نيمه شعبان و ولادت گل هميشه بهار نرگس نمانده است.

    هر کدام از ما به عنوان يک منتظر چه سهمي مي تونيم در برگزاري جشن هاي نيمه شعبان و بزرگ داشت نام مولا داشته باشيم؟

    به وبلاگ من بياييد تا از همين امروز شروع کنيم، چون فردا هميشه دير است.

    منتظر دعوت نامه بعدي باشيد

    راستي اگر امام زمان آفتاب باشد، آفتاب گردان بودن چه زيباست؟

    سلام
    به روزم
    يه سري بهم بزن
    التماس دعاي فرج...

    سلام ريحان

    ايام مبارك ... به قول بعضيها الف مبروك

    چند وقت بود كه نمي تونستم وبلاگتو باز كنم ...

    مطالب رو خوندم ... خيلي زيبا بود ... من تو بين الحرمين مي خوندم : آقامون دلبره ، دلا رو مي خره ، كربلا مي بره ، با اون نسيمي كه داره عطر گل ياس ... آقامون مي دونه ، اين دل ديوونه ، دوست داره بخونه ، ميون بين الحرمين روضه ي عباس ...

    انگار يه خواب بود ... دلم مي خواد از اينجا كنده بشم و يرواز كنم به سوي زيباترين خيابون دنيا ...

    به اميد ظهور آخرين قطره ي نور ...

    سلام دوست عزيزم ...
    ماه شعبان لحظه لحظه اش عيد است .... چه بزرگاني درين ماه قدم به عرصه وجود گذاشتند ....

    ماه شادماني دل آل الله .... بر شما مبارک ... بروزم با سه ميلاد پر رمز و راز ....

    دردهاي من

    جامه نيستند

    تازتن در آورم

    چامه و چکامه نيستند

    تا به رشته ي سخن در آورم

    نعره نيستند

    تا زناي جان بر آورم

    دردهاي من نگفتني

    دردهاي من نهفتني است

    دردهاي من

    گر چه مثل دردهاي مردم زمانه نيست

    درد مردم زمانه است

    مردمي که چين پوستينشان

    مردمي که رنگ روي آستينشان

    مردمي که نامهايشان

    جلد کهنه ي شناسنامه هايشان

    درد مي کند

    من ولي تمام استخوان بودنم

    لحظه هاي ساده ي سرودنم

    درد مي کند

    انحناي روح من

    شانه هاي خسته ي غرور من

    تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است

    کتف گريه هاي بي بهانه ام

    بازوان حس شاعرانه ام

    زخم خورده است

    دردهاي پوستي کجا؟

    درد دوستي کجا؟

    ( مرحوم قيصر امين پور)