• وبلاگ : حديث شيدايي
  • يادداشت : دلتنگي جمعه ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صباح 

    شنيدم كه در دهي با دعاي مردم هر اتفاقي ميسر بود.1روز حاكم شهر مردم را خواست و به جاي ماليات از آنها نفري 1 تخم مرغ خواست.مردم كه به حكومت زورگو ماليات نميدادند باخود گفتند1تخم مرغ ارزشي ندارد و آن را دادند حاكم تخم مرغها را در انباري گذاشت و فرداي آن روز از مردم خواست كه تخم مرغها را از انبار بردارند.بعد آن روز فقط به خاطر اينكه مال مردم با هم جابجا شده بود ديگر دعاهايشان ميسر نميشد.اين است كه دعاي ما براي آمدن منجي عالم بيجواب ميماند

    + صباح 

    شنيدم كه در دهي با دعاي مردم هر اتفاقي ميسر بود.1روز حاكم شهر مردم را خواست و به جاي ماليات از آنها نفري 1 تخم مرغ خواست.مردم كه به حكومت زورگو ماليات نميدادند باخود گفتند1تخم مرغ ارزشي ندارد و آن را دادند حاكم تخم مرغها را در انباري گذاشت و فرداي آن روز از مردم خواست كه تخم مرغها را از انبار بردارند.بعد آن روز فقط به خاطر اينكه مال مردم با هم جابجا شده بود ديگر دعاهايشان ميسر نميشد.اين است كه دعاي ما براي آمدن منجي عالم بيجواب ميماند