برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا... - حدیث شیدایی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 91/8/30 | 12:7 عصر | نویسنده : شیدای وصل

هر سال وقتی میاد حال وهوای عجیبی رو باخودش میاره
رنگ وبوی خاصی رو تو فضا می پراکنه
امسال قبل آمدنش آسمان زمین رو آب وجارو کرد وبرایش اشک ریخت
ودوباره از راه رسید
وبا آمدنش برافراشته شد پرچم های عزا وبیرق های مشکی
دوباره آمد  ماه محرم
این روزها حس وحال غریبی دارم
از یک طرف بغضی در گلو که نمی دانم چرا سر باز نمی کنه
واز طرفی شادی در دل
شاد از بابت کرامت ارباب وبه شکرانه دیدار دوباره این ماه
وشاید به خاطر استجابت دعایی که سالها اجابتش را انتظار می کشیدم
واز تاخیر افتادنش چه شکوه ها نمودم حال آنکه حکمتی در پس این تاخیرها بود
شرمسارم از صبر وکم طاقتی خویش واز این همه کرامت ولطف ارباب
دلم دوباره حال وهوای کربلا را کرده است
به یاد دارم که اولین بار که این سفر روزیم گشت تشنه بودم  و دیگر تاب عطش را نداشتم
وباز این لطف کریمانه ارباب بود که دوسال پیاپی  عطش زیارتم را از پیمانه جود خود لبریز کرد ومرا اذن دخول به حرمش داد
وبه یاد دارم  که خود خواستم تا دوباره عطش سراپای وجودم را در برنگرفته مرا اذن حضور ندهد
که مبادا عجب وغرور مرا فراگیرد و ارزش صاحب خانه از نظرم افتد
اما حال می خواهم بگویم که اکنون بعد گذران پنج سال دوباره تشنه ام 
تشنه ی دیدار تشنه ی زیارت
وعطش سراپای وجودم را گرفته
زبان دلم از خشکی ترک برداشته
ارباب دلتنگم
دلتنگ در آغوش گرفتن حرم شش گوشه ات
دلتنگ صحن وسرایت
دلتنگ بین الحرمین و سعی وصفای بین حرم تو وبرادرت ابالففضل العباس

پس دوباره لطف نموده و پیش از آنکه عطش  زیارت از پایم درآورد کام مرا سیراب کن به دست ساقی کربلا
دوباره اذن دخولم ده واجازه ی حضور در حرمت
واین نوای این روزهای  قلب من است:

برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا           
                             بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده               
                             تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا