آسمون خیلی قشنگه شیعگیش
آسمون قلبا رو میزنه آتیش
آسمون شیعه ترین شیعه هاس
شیعه ی دختر ختم الانبیاس
تو عمل شیعگی رو نشون میده
هر روزِ خدا غروبا جون میده
آسمون تابع زهراس به خدا
آسمون شیعه تر از ماس به خدا
فاطمه قدش کمون شد میدونین
تا حالا شده شما کمون بشین؟
ولی آسمون همیشه همینه
واسه این میگم که شیعه ترینه
تا حالا شده کبود شه چهره تون؟
ولی هر روزش همینه آسمون
آسمون خیلی شبیه فاطمه س
آسمون سایه ش روی سر همه س
وقتی که دم دمای اذون میشه
خورشید از مملکتش بیرون میشه
وقتی که خورشید و پایین میکشن
دستاشو میبندن اونو میبرن
داره دنیا تار و ظلمونی میشه
سینه ی آسمونم خونی میشه
از همون وقت که علی دل شبا
اشکاشو دونه دونه میریخت تو چا
یاد فاطمه می افتاد دل شب
از ته دلش صدا میزد : خدا
آسمون که شیعه ی فاطمه بود،
آسمون که پر بود از ابر سیا،
سر شب چادر سیاشو سر میکرد
که کبودیشو نبینه مرتضا
آسمون آخر با مرامیه
لایق قشنگ ترین اسامیه
آسمون اینقده مولا رو میخواد
که براش هر چی بگم بهش میاد
آسمون ظرفیتش خیلی بالاس
آسمون فاطمیه ، بی انتهاس
تا حالا هیچ کی تهش رو ندیده
آسمون تو شیعگیش خوب رسیده
اگه پرواز بکنی تو آسمون
مثه یه عقاب بری تا کهکشون
اگه اینقد بری که نقطه بشی
یا اصاً دیده نشی ، اولشی
آسمون اینقده که تو به تو اِ
هر چی توش دقیق بشی هنوز رو اِ
آسمون فاطمه نیس یه شیعه شه
فاطمه طبیعیه دیده نشه
هیچ کسی نمیشناسه فاطمه رو
اما جای اون کجاس ؟ همین جلو
هر طرف که رو کنی مقابلت
همه جا جا داره مخصوصاً دلت
فاطمه وجه خداس روی زمین
فاطمه نور خداس فقط همین
آسمون نور و چه خوب نشون میده
هر کی فهمید آسمونو جون میده
آسمون تو دنیامون تا نداره
همتایی به غیر دریا نداره
جفتشون آبین و بی انتها
جفتشون زلال و پاک و با صفا
آسمون و دریا عین هم دیگه ن
این دو تا مثل علی و فاطمه ن
آسمون دریا و دریا آسمون
فاطمه علی ، علی همسر اون
تو افق اون جا که دریا و فلک
میسازن با هم یه خط مشترک
اون جا که خورشید و ماه میان بالا
مثل لولوند و مرجان اون دوتا
اون دو گوهرن شبیه حسنین
اون که عصرا سر میبرنش حسین
غروبا خورشید و قربون میکنن
که دل آسمونو خون میکنن
آسمون هر سر شب خون میباره
آسمون مهدی رو یادم میاره
میدونین حال و روزش چرا اینه؟
چون غروب که میشه مقتل می بینه
با دلش آسمونم ابری میشه
غروبا موقع بی صبری میشه
شیعه عین مرغ سر کنده میشه
آرومه یکهو دلش کنده میشه
دل شیعه آسمونه تو بهار
گاهی صافه گاهی ابر گریه دار
دل شیعه عینهو آسمونه
هر چی ام پیر بشه فرداش جوونه
اما آسمون بزرگ تر از ماهاس
آسمون شیعه ترین شیعه هاس
آسمون تو کل این دنیا تکه
آسمون برای شیعه محکه
هر کی هر چی آسمونی شد شیعه س
آسمون ملاک ایمون همه س
بیات
آن روز که چشم بر این دنیای خاکی باز نمودی
یاآن روز که درآغوش پیامبرخدا جای گرفتی
شاید هم آن زمان که جبرئیل از جانب خدا نازل گشت و فرمود: خداوند امر نموده این کودک را فاطمه نام نهند
تا در دودنیا شیعیانش را از آتش رهایی بخشد
وشایدهم....
اما به راستی که فاطمه زیبنده ترین نام برای توست
نامی آسمانی برای وجودی آسمانی
چراکه روی زمین واژه وزینی نیست وشان وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
آری تو فاطمه گشتی وپس از آفرینش تو بود که خدا هدف خلقت خویش را مشخص نمود
وانگشت خویش را به سوی تو اشاره نمودوخطاب به پیغمبر خاتمش فرمود:
لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما
آری تو پیش از آنکه پای بر این زمین گذاری فاطمه بودی
نه بگذار بگویم که خدا زمین را هم به یمن تو آفرید
واگر ربع زمین را مهریه تو قرار داد برای آن بودکه
زمین هستی اش را وامدار توست
بانوی من عظمت تو فراتر از این واژه هاست
آن زمان که تو در زیر کسای پدرت جای گرفتی
خدا نقطه پرگار را به روی تو نشانه گرفت
واین چنین آل کساء را به ملائکه خویش معرفی نمود:
هم فاطمه وابوها وبعلها وبنوها
خدافراتر از این واژه ها کشیده تورا گمان کنم که تو را اصلا آفریده تورا
که گرد چادر تو آسمان طواف کند وزیر سایه آن کعبه اعتکاف کند
ملک ببیندوآنگاه اعتراف کند که این شکوه جهان راپراز عفاف کند
آری اگر علی بن ابیطالب (ع) قرآن ناطق بود
تو قرآن را شیرازه بودی
وقرآن بی شیرازه ورق ورق می گردد وپاره پاره
واین چنین بود حال علی(ع) پس از تو
از همین رو در دل با چاه می نمود
چرا که دیگر سینه ای به عمق وجودتو گنجایش درد ودلهای او را نداشت
وامروز نیز برای دردو دل های فرزندت مهدی(عج) سینه ای به عمق وجود تو یافت نمی شود
لذاست که سربر قبر بی نشان تو می گذارد وناله و فغان سر می دهد
پس تو نیز به رسم مادری برای رفع غمهای سینه او دست به دعا بردار
که دعای مادر درحق فرزند مستجاب است
آن قدر نیامدی که جوانان ما پیر شدند وپیران قافله رخت سفر بستند
آن قدر نیامدی که مادرانمان که روزی برای آرام کردن مان در گاهواره
لالایی آمدنت را در گوشمان زمزمه می کردند
امروز از نیامدنت ناله وفغان سر می دهند
وما هر روز جای خالی دوستاران تو را نظاره کرده
وترسان ازآنیم که ورای انتظارما نیز دیداری نبوده
وپیش ازآن ما نیز رخت اجل برتن کنیم.....
و چه زود گذشت گذران عمر ما ,همچون درخشش یک صاعقه
انگار همین دیروز بود,
شمارش معکوس ثانیه ها برای آغازی سالی نو
آری سالی نو
نه بهاری نو
اگر با قدوم تو حتی زمین های بایر وزمین های بی حاصل
سبز می گردند
اگر تنها با دیدن آبی چشمان تو آبشارهای خشک دوباره جاری می گردد
اگر تنها باآمدن تو دلها خانه تکانی می شود
پس تنها بهار روزی است که تو بیایی
یا ربیع الانام
واگرآنان که در لحظه سال نو شادکامی را برای یکدگرآرزو می کنند
می دانستند که شادمانی انس وجن و جماد ونبات با ظهور توست
هرآینه برای ظهور تو دعا می کردند
هرسال در لحظه تحویل سال زمزمه می کنیم:
یامقلب القلوب والابصار یا مدبر الیل والنهار
یا محول الحول والاحوال ,حول حالنا الی احسن الحال
اما هیچ به یاد داریم که
تنها صدای دلنشین تو و کشیدن دستان نوازشگرت برسرمان
قلبمان را دگرگون می کند
گردش آسمان وزمین به یمن وجود توست
واحسن الحال ما لحظه ی پایان غیبت توست
وگره خوردن نگاه ما به افق چشمان تو
کاش این بار ساعتها شمارش معکوس ثانیه های غیبت تو را بشمارند
اما افسوس که امسال هم جای تودرمیان ما خالی بود
سالی که بی ظهور توتحویل می شود
خودجشن ماتمی است که تجلیل می شود
امسال هم به سفره خود کم گذاشتیم
سینی که با سلام تو تکمیل می شود
.: Weblog Themes By Pichak :.