بهار 1388 - حدیث شیدایی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 88/3/24 | 3:0 عصر | نویسنده : شیدای وصل

 

                                  

 

می خواستم اول یه متن ادبی درباره این میلاد فرخنده بنویسم.

دیدم گوشها پر شده از این جور چیزها

با خودم فکر کردم بیام چند دقیقه ای رو به مولود امروز فکر کنم ونتیجه همه افکارم رو بنویسم.

به راستی زهرای مرضیه که بود:

یک دختر همچون مادر برای پدر

یک همسر خوب

یک مادر خوب

یا یک بانوی بی نمونه

اما اونچه که این بانو رو نمونه می کنه چیه؟

دلیل اینکه خدا به پیغمبرش میگه:

اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم واگر علی نبود تو را و اگر زهرا نبودهیچ یک از شما را

لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما

چیه؟

انگار خلقت پیغمبر خاتم  گره به خلقت زهرای مرضیه خورده.

اما چرا؟

تا به حال به عمق این سخن فکر کردید؟

چه چیزی تو وجود این بانو بود که اگر او نبود پیغمبری هم نبود؟

اگه تا الان هم فکر نکردید چند دقیقه فکرتون رو از این دنیای خاکی برداریدو به آسمان وجود این بانو پرواز کنید.

شما رو نمی دونم ولی فکرای من به این جا رسیدکه

ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 88/3/18 | 7:20 عصر | نویسنده : شیدای وصل

چند روزه که دلم خیلی گرفته

از غرق شدن آدما تواین دنیای مادی

از حرص و طمع آدما برای  طلب ریاست بیشتر تو دنیا

از اینکه برای رسیدن به اهدافشون و سربلند کردن خودشون حاضرن همه چیز رو زیر پاهاشون له کنن

حاضرن همه اعتقاداتشون رو زیر پا بذارن

وحاضرن رنگی رو که روزی حرمتی داشت بازیچه ای برای ریاستشان کنن

اگه زمانی شال سبز معنای سید بودن و انتساب  به پیغمبر و اولادش داشت

امروز مثل همون قرآنی شده که بالای نیزه ها رفت و در برابر قرآن ناطق ایستاد

امروز هم شال سبزی که هیچ کس جز وارث حقیقی آن لیاقتش را نداره

پرچم روشنفکران زمان ما و آزادی طلبان شده

شاید خیلی از اونایی که امروز شال سبز دور گردنشون میندازن

یا دور مچشون می بندند؛ حتی ندونن که این رنگ در اصل به کی تعلق داره

چه قدر خوب حرمت این رنگ

که نه؛ حرمت خاندانی که با این رنگ شناخته می شدند ریختند

این رنگ حتی لباس کلب های زمانه ما شد

چه قدر غریبی مولای من

امروز حامیان هر قشر به نشانه حمایتشان در محلی گرد آمدند

اما سوال من از آنان این است

تا به حال چند بار به نشانه حمایت از تو

که یگانه  وارث  حقیقی سبزپوشان عالمی و یگانه عدالت گستر هستی

گرد هم آمده وبرای آمدن تو شعار سر داده اند

مولای من دلم برای دل شکسته تو می سوزد

حال بهتر معنای طرید بودن تو را  در کلام  موسی بن جعفر می فهمم

هوالطرید الوحید الغریب الغائب عن اهله ...

مولای من به راستی ما تو را از میان خود طرد نموده ایم

رنگی را که متعلق به شما خاندان بود به سخره گرفتیم

وتو را غریب تر از هر زمانی تنها رها کردیم.

مولای من دلم برایت تنگ شده

امروز بیشتر از هر زمانی  جای خالی تو را حس می کنم

کجایی که از حریم خویش پاسداری کنی و حرمت شکسته اجدادت را باز ستانی

وامروز بیشتر از هر زمان بر خویش می ترسم

که مبادا روزی من هم به جرگه آنان پیوسته

وتو را پلکانی  برای رسیدن خود به قله های دنیایی ام کنم

ودر برابر تو قد علم کنم

مولای من امروز که هنوز به لطف تو خود را همچون موری بر خوان سلیمانی ات می دانم

از خدا می خواهم که اگر چنان روزی در پیشروی زندگانی من بود

پیش از آن جان من را بستاند

واین جان ناقابل قربانی قدوم نازنینت شود.

 

سبز یعنی عاشق مولا شدن                                    در دفاع از ولی زهرا شدن

طالب سبزم نه این سبز ریا                                      سبز هم بازیچه شد مهدی بیا

 




تاریخ : پنج شنبه 88/3/7 | 11:44 عصر | نویسنده : شیدای وصل

چه روزای خوشی بود

اون روزایی که پیغمبر(ص) روبروم می ایستاد و من قد وبالای نازنینشون رو تماشا می کردم

اون وقت که من دستای پیغمبر(ص) رو از نزدیک لمس می کردم

وقتی که برا خبر کردن اهل خونه از اومدنشون با دستای پرمهرشون به من می زدند.

اون لحظه که پیغمبر(ص)رو به من به اهل خونه سلام می داد و اجازه ورود می خواست

چه قدر دلم می خواست با تمام وجودم منم جواب سلامشون رو بدم.

همه دلخوشی من تو دنیا همین بود که من

در خونه ی اهل بیت پیغمبرم وپاسبان بیت و حریم اونا

اما چه قدر اون روزا زود گذشت...

 ادامه مطلب...


تاریخ : سه شنبه 88/2/22 | 7:49 صبح | نویسنده : شیدای وصل

شنیده می شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...

نوشت نام تورا ،نام اشنایی که ـ

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند وآنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیرو نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

 به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانهء توست

(کرم نما و فرود آ که خانه خانهء توست)

 

                                                          شاعر: برقعی




تاریخ : چهارشنبه 88/2/16 | 11:39 صبح | نویسنده : شیدای وصل

به راستی امتحانت را پس داده بودی

امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک

 و نشان داده بودی که تنها تو می توانی صدف مرواریدی همچو علی (ع) گردی.

و صیادان چه نیک دانستند تنها راه دست یافتن به مروارید شکستن صدف است.

بعد تو هیچ کس توان آنکه سنگ صبور مولا باشد نداشت

حتی سنگ های چاه

اما توتنها شنوای درد و دلهایش بودی

وتنها نگین خاتم که دیدنش روزهای خوش با خاتم بودن را تداعی می نمود

اما بعد تو علی(ع)نگین و خاتم را به یکباره از دست داد.

شاید  از آن رو خانه نشینی را برگزید

که جای جای خانه او را به یاد تو می انداخت و شمیم بوی تو خانه را عطراگین ساخته بود.

وشاید نمی خواست دیگر نگاهش به درب خانه بیافتد

دربی که یاسش آتش گرفت

وتبدیل به نیلوفر گشت.

و شرمنده از امانتی که به یغما رفت رو بر گنبد سبز نبوی گفت:

یاس دادی نیلوفر پس داده ام            وای من بر این امانت داریم

 

وما امروز شرمنده ایم از امانتی که رسول خدا در غدیر در میان ما گذاشت

انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی

وما قدر آن ندانستیم.

تا خدا او را در پرده غیب خویش پنهان نمود.

به راستی غدیر و فاطمیه با هم پیونی ناگسستنی دارند

و شیعه تا زمانی برپاست که این دو پرچم را در احتزاز نگه دارد

و علمدار این دو پرچم  کسی نیست جز

                                                مهدی فاطمه