تابستان 90 - حدیث شیدایی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 90/6/30 | 4:0 عصر | نویسنده : شیدای وصل

تا حالا فکر کردین که اگه زمان امام صادق(ع) زندگی می کردید
چه کار می کردید؟
شاید بگین منم می رفتم پای درس امام صادق (ع) می نشستم تا جزء 4 هزار شاگردی که تربیت کردن باشم
شاید بگین برای کسب علوم طبیعی مثل جابربن حیان پیش ایشون میرفتم
شاید بگین منم مثل هشام بن حکم همون جوونی که هنوز پشت لبانش سبز نشده ,
گوی سبقت رو از همه همرزمانش تو میدون مناظرات علمی ودفاع از حریم امامت برده بود میشدم
شایدم ...
اما تا حالا فکر کردین اگه امام صادق (ع) تو زمونه وتو روزگار ما زندگی میکردن
چی کار می کردن؟
مثل قبل شاگرد تربیت می کردن یا...
بهتره ببینیم خود امام چی گفتن

ازامام به حق ناطق جعفربن محمدالصادق(ع):

"لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی"
"اگر من دوران او(حضرت مهدی) را درک میکردم روزهای عمرم را صرف خدمت به او مینمودم

حالا اگه تو هم میخوای از تبار صادقان باشی بسم الله
پیش از اینکه عمرت وجوانیت سپری شه کمر همت به خدمت گزاری آستان امام عصر ببند
که صادق آل محمد آرزوی یک روز بودن در زمان تو را داشت

کاش من هم به لطف مکتب نور              تا مقام حضور میرفتم
کاش مانند یار صادقتان                        بی امان در تنور میرفتم
علم عالم در اختیار شماست                 جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب وبیمارش                    یک جهان جابر بن حیان است
روز وشب را رقم بزن آخر                       ماه وخورشید در مرکب توست
ملک لاهوت را مراد تویی                       آسمان ها مریدمذهب توست
قصه تکرار میشود یعنی                        بازهم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم                هیچ کس با امام صادق نیست

                                                                                        شعر از حمید رضا برقعی

 




تاریخ : سه شنبه 90/6/22 | 2:14 عصر | نویسنده : شیدای وصل

بعضی اوقات فکر می کنم گاهی ما آدما چقدر بی انصاف وپر توقع هستیم
موقعی که خودمون محق هستیم یک سر سوزن حاضر نیستیم از حقمون کوتاه بیاییم
وموقعی که حق با دیگری است اون فرد رو خودخواه وکینه ای می نامیم
چرا ما عادت کردیم که هر چه قدر دلمون میخواد بلا سر دیگران بیاریم
واگه وقتی سرمون به سنگ خورد ومتبه شدیم تنها با یک عذرخواهی ساده قضیه رو به نفع خودمون تموم کنیم
اگه هم طرف مقابلمون بگه که نمی گذرم پیش همه از یک دنده بودن وخودخواه بودنش گله می کنیم
طوری که بمبارانی از اعتراضات که آقا چرا نمی گذری , لذتی که در عفو در انتقام نیست
وخلاصه هزار جور از این حرفا به سومون سرازیر میشه
ومجبوریم تسلیم بشیم وبگذریم
ولی گاهی گذشت نکردن هم چیز خوبی است
گاهی وقتی می بینیم که دربرابر خطامون به راحتی ازمون میگذرن
این خود مارا جری برای انجام خطای بعدی می کنه
خدایی که اون قدر رئوف ومهربونه هم توبه رو زمانی می پذیره که پشیمان شده وسعی در جبران اشتباه کنید
وتا گوشتی که از حرام برتنمان روییده آب نکنیم طعم واقعی توبه رو نچشیدیم
تازه همین خدا گفته که من از حق خودم شاید بگذرم ولی از حق الناس نمی گذرم
نمی خوام بگم گذشت چیز بدی است
چرا حلالیت گرفتن های ما فقط به زمان رفتنمون به سفر حج وکربلا
یا به شب های قدر واحیا ختم میشه
یا زمانی که بدونیم دیگه فرصتی برامون نمونده وباید هرچی انبار کردیم تو این دنیا بایدبذاریم وبریم
تازه اون موقع هم تنها به گفتن یک حلالیت ساده ختم به خیرش می کنیم
ولی واقعیت اینه که حق الناس به این راحتی ها جبران نمیشه
چه بسیار بزرگانی که با همه احتیاط های شرعی به خاطر یک حق کوچیک
سالها تو برزخ گرفتارن
پس ساده نگیریم
ویادمون باشه بزرگترین حق بعد حق خدا به گردن ما
حق امامییه که به یمنش روزی خورده نفس کشیده وتو این زمین راه میریم
پس تا دیر نشده برای ادای حقمون کاری کنیم

 

جای شرمساری که حتی ندونیم کیه که به سراغش بریم
پس اسمشو بهت میگم فقط هر وقت خواستی صداش بزنی بگو:

یا صاحب الزمان




تاریخ : یکشنبه 90/4/19 | 11:23 صبح | نویسنده : شیدای وصل

سلام برشعبان وشموس طالعه اش
سلام بر شعبان و قمر های برآمده اش
سلام بر صاحب شعبان پیامبر مهر ومهربانی وبرخاندان گرامیش

شعبان شد وپیک عشق از راه آمد                 عطر نفس بقیه الله آمد

با جلوه سجاد وابالفضل وحسین                    یک ماه وسه خورشید در این ماه آمد

آری دوباره شعبان از راه رسید وآذین بندی خیابان های شهر نوید آمدن روزهایی مبارک را تداعی می کند
ودوباره آرزوی دیرینه مان را به خاطر می آورد
آرزویی که سالها در انتظار آنیم
که یکبار یکبار هم که شده کوچه های شهر را برای قدوم مولایمان آب وجارو کنیم
وخیابان های شهرمان را چراغان کنیم
ودر جشن میلادش شیرینی ظهور ش را بر کام دل بنشانیم
اما صد افسوس که  جوانی ما به پیری گرآیید اما او نیامد
مولای من
از عشق توگفتیم ونمکگیر شدیم              تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد                آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم

شاید هم آرزوی ما اشتباه است
شاید می بایست پیش از آب وجاروی کوچه های شهر
دل و دیده خویش را ازهر آنچه غیر توست بشوییم وغبار غفلت مان را جاروب کنیم
شاید پیش از خیابانهای شهر باید دل خود را به نور معرفتت چراغان کنیم
ورنگ تو را بر دل زنیم
پس بیایید
که دیده ها را باید شست وجور دیگر باید دید
دیده ای خواهم که باشد شه شناس                 شاه را بشناسد اندر هر لباس
باشد که امسال در جشن میلادش
شیرینی مجالسمان کلام دلنشین وچهره ی دلربای او باشد
وجشن میلادش را در ظهورش به جشن بنشینیم