تاریخ : شنبه 88/1/15 | 1:3 عصر | نویسنده : شیدای وصل
سلام
آمده بودم به رسم ادب میلادتان را تبریک گویم.
در وادی خیال راهی دیار سامرا گشتم ولی با دیدن آنجا قلبم شکست و پایم سست شد
از آن گنبد سر به فلک کشیده جز مشتی خاک و گل چیزی نمانده بود
مظلومیت شما گویا پایان ناپذیر است وعده ای حتی پس از شهادت شما از ستم در حقتان دست بر نمی دارند
گویا این سنتی است در بین شما خاندان
که از نسلی به نسل دیگر ادامه می یابد وتا قیامت برجاست
این چه شعله ای است که هنوز هم بیت شما را به آتش می کشد
آن هم بیوتی که
اذن الله ان یرفع فیه اسمه
وهمین شعله سالیانی است که قلب نازنین فرزندت را می سوزاند
وآتش فراق او را شعله ور می سازد
بیا پدری کن و این بار تو برای گشایش کار فرزندت دست به دعا بردار
.: Weblog Themes By Pichak :.