آنجا که قلم باز می ماند... - حدیث شیدایی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 88/4/15 | 1:33 عصر | نویسنده : شیدای وصل

به راستی که قلم توان وصف تو را ندارد

چرا که تو وجودی فراتر از الفاظ زمینی و به وسعت آسمانی

وعظمتی هستی فراتر از حد نیاز بشر

وذهن های ناتوان و محدود ما توان شناخت دریای بی کران و بی انتهای وجود تو را نداشت .

تو لوحی زرین و منشوری آسمانی با ابعادی بی منتها بودی

وعالم به وجود تو برجای ماند

ودین خدا با ولای تو کامل گشت.

وبه راستی که ذهنهای کوچک ما توان تجزیه ابعاد بی منتهای منشور وجودت را نداشت.

ما که تنها رویش جوانه وجودت را از کعبه می دیدیم

ووزش نسیم کویت را تنها احساس می کردیم

معنای رویش گل وجودت را درک نمی کردیم.

آفتاب با تو طلوع کرد

وصبح باتو روشنی را باور کرد

ای شکافنده ی شکوفه ها

گل واژه های دانش و خرد با تو معنا شد واز نور چشمانت جهان  روشن شد.

آری در لحظه میلاد تو ,

زمین شعر بلند حضور را سرود ,

وبهار ایمان آورد که به راستی فصل سبز رویش است

هرآیه قرآن با بیان حکیمانه تو اقیانوسی می شد بی کران

می خواهم تکرار کنم نام تو را

یا امیرالمومنین

زیرا که مرور نامت ترانهی زنده بودن است

ویادآوری لحه میلادت شوق و امید به رستن است و حرکت به سوی رستگاری

دیدگانمان در عمت و هیبت و جلال روی تو مبهوت مانده بود

آن قدر خیره در تو مانده بودیم که توان سوال کردن نداشتیم

وبه راستی که تو پاسخی محکم بر تمامی سوالهای ما بودی.

امروز آمده ایم بگوییم:

ما جاده ای به وسعت از علی تاکنون را طی نموده

 تا اکنون به تصویری از علی,

آخرین سلاله از خاندان علی,

ومنتقم علی رسیده ایم.

آمده ایم بگوییم که ما خشاب رگهایمان را از قطرات دوباره شکفتن پر ساخته

ودر انتظار آمدن تکسواری از نسل حیدر کرار

چشم بر افق دوخته ایم

وروزها را به امید جمعه آمدنش روز شماری می کنیم

ودستهای دعایمان را به سوی آسمان دراز کرده

واز عمق حنجره های سوخته مان شکواییه فراقش را سر داده

وتمنای آمدنش را می کنیم

 

                         نجف