تازه از راه رسیده بود
از خراسان آمده بود واز زمانی که رسیده بود به دنبال خانه امام می گشت
بالاخره به در خانه رسید، درب خانه رو کوبید
در رو باز کردند ،وارد شد، سلام کرد ودر گشوده ای نشست.
حضرت از او پرسید :«از خراسان چه خبر؟»
مرد بلافاصله پاسخ داد:
«یابن رسول الله یاران شما در خراسان زیادند وهمه در انتظار امر شما تا به یک اشاره قیام نموده و عباسیان را سرنگون کنند
آخر از چه رو نشسته اید و فرمان جهاد نمی دهید.
در همین خراسان ما صدها تن حاضرند در راه شما جان خویش را فدا کنند...»
بعد دقایقی حضرت رو به او کرد وگفت:«بلند شو در تنور آتش بنشین»
مرد که خیلی خیلی تعجب کرده بود شروع به عذرخواهی و خواهش و تمنا کرد که حضرت اون رو از این کار معاف کنه وگفت:
« آقاجان من قصد جسارت نداشتم من را ببخشید اشتباه کردم.....»
بالاخره حضرت او را از این کار معاف کرد.دیگه مرد ساکت شد وچیزی نگفت.
دقایقی بعد یکی از یاران حضرت وارد خانه شد وسلام نمود.
حضرت پس از دادن جواب سلام او بلافاصله به او گفت:
«هارون مکی کفشهایت را بردار و در تنور بنشین»
هارون بدون اندکی درنگ کفشهاشو برداشت و به سمت تنور رفت و داخل تنور شد.
مرد خراسانی از تعجب زبانش بند آمده بود ودر دل باخودش می گفت:
«بیچاره چه کرده بود که حضرت اینگونه او را عقاب کرد؟ مرد بیچاره حتما سوخت»
در همین افکار بود که صدای امام اون رو به خودش آورد که پرسید:
«خوب مرد ،دیگر چه خبر؟از دوستان ما چه خبر؟»
مرد که دیگه از سخن بیجا گفتن ترسیده بود، گفت:
«همگی سلام وتهیت خویش را نثار شما کردندو خمس و زکات اموال خود را به من دادند تا به دست شما رسانم.»
دقایقی به گفتگو گذشت ،بعد حضرت رو به مرد کرد و گفت:
«حال برخیز و درون تنور را بنگر»
مرد بی تاب از اینکه بر سر هارون چه آمد از جاش بلند و شد وداخل تنور رو نگاه کرد.
وبا شگفتی تمام دید هارون در سلامت کامل وبدون آنکه جایی از بدنش سوخته باشد
مشغول تلاوت قرآن است.
بعد حضرت به هارون امر کرد که از تنور بیرون بیاوسپس رو به مرد خراسانی کرد وگفت:
«در خراسان شما چند نفر همچو هارون اند؟»
مرد پاسخ داد:
«به خدا هیچ کس»
سپس امام به او گفت:
«بدان که ما به این امر آگاه تر از شماییم. اگر به تعداد انگشتان دست، یارانی همچو هارون داشتیم همانا قیام می کردیم»
این درسی بود که رئیس مکتب جعفری ، امام صادق (ع) قرنها پیش به ما آموخت
ومثل ما در این روزگار همچون آن مرد خراسانی است ،
که در غیبت اماممان ادعای سینه چاکی در رکابش را می کنیم،
ولی از کجا معلوم که با آمدن حضرتش همچون آن مرد خراسانی از اجرای امرش سرباز نزنیم؟؟!!!!
کدامیک حرارت ایمانی را که به آتش درکف دست تعبیر گشته برجان خریده وتاب می آوریم؟!!
بیایید در ایام شهادت صادق ال محمد از خدا بخواهیم که معرفتی همچو هارون به ما عطا کند
تا مبادا روزی کذب ادعامان بر ما روشن شود
واز همین امروز تمرین خدمت به آستان عزیزی را کنیم که امام صادق (ع) در حق او فرمود:
«لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی»
اگر روزگار او را درک می نمودم ایام زندگانی ام را صرف خدمتگذاری به او می کردم
.: Weblog Themes By Pichak :.