دلم گرفته برایت خداکندکه بیایی - حدیث شیدایی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 89/4/30 | 2:16 عصر | نویسنده : شیدای وصل

خواستم از تو بگویم اما ازچه بگویم نمی دانم
منی که از کودکی با نوای دلنشین نام تو آرام می گرفتم
منی که انیس تمام تنهایی هایم ودلخستگی هایم توبودی

منی که دستان پرمهرت را در لحظه لحظه زندگانیم حس می نمودم
ومنی که عمری را در انتظار شنیدن صدای قدمهایت ودیدن رد پایت بر دیدگانم روزگار می گذراندم
ازچه بگویم
از این انتظار بی فرجام
ازپرپر شدن یکایک غنچه ها در فراق باغبان
خسته ام ومی دانم که تو از من خسته تری
اما خدا صبری همچو ایوب به تو عطا نموده اما من چه...
دوست دارم با تمام وجود صدایت کنم پدر
اما صدایم می لرزد وبغض گلویم را می گیرد
درنگی می کنم وآهی از درون کشیده وبا خود می گویم
آخر مگر تو لایق فرزندی او هستی
ولی به یاد کلام جدت علی بن موسی الرضا می افتم که فرمود:

الامام الوالد الشفیق والاخ ااشقیق والام البره بالولد الصغیر

پس اگر امروز جسارت نموده وتو را پدر می خوانم دلگرم کلام مولایم هستم
پس فریاد می زنم پدر
گرچه هزاران سال از زندان غیبت تو بگذرد
اما ما باز هم میلادت را با شکوه تر از همیشه برگزار می کنیم
وکوچه های دل را آب وجارو نموده
وخیابان های شهر را چراغانی میکنیم
باشد که روزی عکس تو بر آینه چشمانمان افتدوجای قدومت برسنگ فرش دل نقش بندد
چراکه

تانقش توهست نقش آیینه ما
                                  بوی خوش گل نشسته در سینه ما
در دیده بهار جاودان می شکفد
                                بایاد تو ای امید دیرینه ما

پدرخوبم تو نیز برایم دعا کن براین راه ثابت قدم بمانم
وسامری های زمان با گوساله ای از زر مرا از راه بدر نبرند
دست من را بگیر و از غرق شدن در نیل نجات بخش

دوستت دارم پدر و میلادت را با زیباترین واژه ها تبریک می گویم
وپیام تبریکم را بر بال قاصدک ها نشانده و روانه کوی تو می کنم