گوشه ای از اتاقم نشسته بودم .
کلی کارداشتم که باید انجام می دادم اما دست ودلم به هیچ کاری نمی رفت.
بغض عجیبی راه گلوم رو بسته بود ونفس کشیدنم برام سخت کرده بود.
عجیبت تر این بود که علتش رو نمی دونستم ولی بی اختیار قطره های اشک رو گونه هام جاری می شد.
دلم حال و هوای دیگری داشت.
مثل کبوترهایی که تو قفس افتاده باشند و آزادی براشون شده باشه یه آرزوی دست نیافتنی.
دلم میخواست بایکی دردودل کنم اما
باکی؟ چی بگم؟شاید مسخرم کنه؟ شاید بگه دیوونه شدی؟
ولی خودم از همه بهتر می دونستم عقلم سر جاشه . فقط انگار از عمق دلم آتشی زبانه کشیده بود
که تمام وجودم رو می سوزوند.
با خودم گفتم پاشم آبی به دست و صورتم بزنم شاید بهتر بشم.
وقتی پاشدم ناگهان صدایی رو شنیدم.
انگار از تلویزیون پخش می شد.
ازدوری تو خسته ایم مولا به تو دل بسته ایم
چشم طمع بر دیگران برتوقسم مابسته ایم
مولا مهدی مولا مهدی
باشنیدن این صدااز چشمام مثل ناودونی که سوراخ شده باشه اشک جاری شد.
یادم افتاد امروز جمعه است.
به سرعت به سمت شیر آب رفتم.وضو گرفتم. مفاتیح کوچکم را برداشتم وبرگشتم تو اتاق درو بستم.
حالا دیگه می دونستم دلم از کجا گرفته.
دیگه میدونستم این دل بهونه کی رو گرفته .
مفاتیح رو باز کردم. شروع به خوندن دعای ندبه کردم.
از سویدای دل ناله زدم وگفتم:
...این الحسن و این الحسین این ابناء الحسین صالح بعد صالح وصادق بعد صادق
...این بقیه الله التی لا تخلو من العتره الهادیه
...این محیی معالم الدین و اهله
... این قاصم شوکــت المعتدین
...این الطالب بدم المقتول بکربلا
وفریاد برآوردم:
لیت شعری این استقرت بک النوی کاش میدانستم که کجا دلها به ظهور تو قرار گیرد؟
بل ای ارض ثری تقلک او یا به کدام سرزمین اقامت داری؟
ابرضوی او غیرها ام ذی طوی آبا به زمین رضوی یا غیر آن یا به دیار ذوطوی؟
عزیز علی ان اری الخلق و لا تری عزیز من بسیار بر من سخت است که خلق را همه ببینم وتورانبینم
ولا اسمع لک حسیسا ولا نجوی وهیچ صدایی از تو حتی آهسته ام به گوش من نرسد
عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی عزیزمن بسیار سخت است برمن توتنها گرفتار باشی
ولا ینالک منی ضجیج ولا شکوی واز من ناله و شکایتی به تو نرسد
انگار عقده دلم واشده بود. حالا دیگه می دونستم دلم بهونه درد ودل باکی رو کرده بود.
بعد تموم شدن دعا شروع کردم بازبون بی زبونی با اون آفتاب مهربونی حرف زدن
آقای من
دیرزمانی است که جمعه های ما با اشک و آه عجین شده
وعید ما به عزا مبدل شده
یوسفا بازا که دلهای ما از فراق تو کلبه احزان گشته
یاایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعته مزجات فاوف لنا الکیل وتصدق علینا
ای عزیز مصروجود ما واهلمان در تنگنا قراگرفته ایم و این است بضاعت ناچیز ما
تو پیمانه وجود ما را کامل کن و برما تصدق نما
.: Weblog Themes By Pichak :.